اذن ه یک لحظه نگاهم بده
« اذن به یک لحظه نگاهـــَــم بده »
اللهم انی وقفت علی باب من ابواب ... چندباری پلک میزنم تا بتونم تابلوی اذن دخول را ببینم . نسیم سحری میخورد به صورتم و رد اشک بر صورت را خنک میکند . چقدر اذن دخول خوانده بودم از تهران آقاجان . بالاخره راهم دادی . چقدر هوا هست اینجا . چقدر حیات جاریست در تک تک ثانیه های اینجا . چقدر حضورت را حس میکنم آقای من . چقدر فرق دارد این سفر حتی در بدو ورودش . یرون مقامی و یسمعون کلامی . سرم را تا جای ممکن پایین می آورم . خجالتم دارد حضورم در پیشگاهت . یردون سلامی . میدانم که پاسخ داده ای اما گوش هایم سنگین شده اند زیر بار معصیتم که نمیشنوم صدای ربانی ات را . ادخل یا رسول الله ؟ اجازه هست ؟ . ادخل یا حجة الله ؟ تا اینجا که مرا خوانده ای اذن میدهی ؟ . ادخل یا ملائکه الله المقربین ؟ اجازه هست ؟ که اگر شنوایی ام مشکل نداشت صدای بال هایتان نمیگذاشت چیز دیگری بشنوم . فاذن لی یا مولای ؟؟ و چقدر صدا هست برای شنیدن اینجا اگر ... فاذن لی یا مولای ؟؟ فاذن لی یا مولای ؟؟ فاذن لی ؟؟
.
.
« اذن ِ دخول ِ حرم ِ تو یا ابالفضل ِ / باب عطا و کرم تو یا ابالفضل ِ »
کلمات کلیدی :